دروغ
شاید توکلمه خیلی ساده بیان شه اما عواقبش سنگینه
شاید اگه ازاول دروغ نگیم مجبورنباشیم بعدا خودمونو توجیه کنیم
یوقتا ازترس یوقتا بخاطر طرف مقابل و یوقتام بخاطر تموم کردن بحث مثل اب خوردن دروغ میگیم
اما به عاقبتش فک نمیکنیم

...
زیرلب اسمشوصدازدم
_ارکان

پوزخندتلخی زد
باقدم های کوتاه به سمتم اومد
_براوو نه واقعا براوو

اومدم حرفی بزنم که انگشتشو به نشونه ی سکوت
گذاشت رو دماغش
_هیشش هیچی نگونمیخوام چیزی بشنوم

 

هوای چشام ابری بود 

انگار 

منتظر یه تلنگر بود برای باریدن
 

نباید انقد زود قضاوتم میکرد

لاقل گوش میکردبه حرفام


باحرفی که زد قلبم بدجور فشورده شد
 

_بایدبهت اسکاربهترین بازیگرسالوبدن،ازکی انقد قشنگ دروغ میگی هوم ملودی

باغم نگاش کردم 

پوزخندش عمیق تر شد
 

_میدونی ازچی میسوزم،ازاینکه خودم خبرداشتم بااین مردتیکه رابطه داشتی ولی احمقانه منتظرموندم خودت بیایی بهم همچیو بگی،خربودم نه ،یابقول خودت بچه بودم

سرموبه چپوراست تکون دادم
دستمو رو دستش گذاشتم
_هیچی اونجوری که فک میکنی نیس

دستموبه شدت پس زد
_پس چجوریه لعنتی هان چجوریه د لال نشو بگو منم بفهمم

ساکت شدم
هیچ حرفی نداشتم بزنم
چشامو با افسوس بستم که نگاه پراز خشموازم گرفتوباقدم های بلند ازکنارم ردشد
صدای کوبیده شدن در هال
خبراز رفتنش میداد
قلبم با رفتنش تیربدی کشید
بغض داشت خفم میکرد
وقتی به خودم اومدم که اثری ازش نبود
اومدم دنبالش برم که دستم ازپشت کشیده شد
نگاه خیسو عصبیم به چشای طلبکار سینا دوخته شد
_کجا

_قبرستون،میاییی

اخمی کرد
_این پسرهه چی میگه ملودی،نکنه توجدی جدی با این بچه فکولی تورابطه ای !!

اخمام باتموم شدن حرفش بشدت توهم رفت
باانزجار دستشو پس زدم
_ولم کن اشغال به توهیچ ربطی ندارهه

محکمتراز قبل گرفتم

_نمیزارم هیچ جهنم دره ای بری نه تاوقتی که جوابموندادی

ازاین همه پرروییو حق بجانبیش چشام گردشد
هیستریک وار خندیدم
_شوخیت گرفته؟ فکرمیکنی حق پرسیدن همچین سوالیو داریی

نیشخندی زد
_هرطور میلته میتونیم تا صبح درجوار هم باشیم عزیزمم

باحرص مشتی به بازوش کوبیدم
_لعنت به روزی که توی بی همچیزو دیدم ،چیومیخوای بفهمی هان میخوای بدونی باهاشم یانه،بزار خیالتو راحت کنم ارع باهاشم خیلیم دوسش دارم، جونمم براش میدم
مشکلی دارییییی ؟!!

دیگه خبری از اون چهره ی خونسرد نبود،صورتش ازخشم به سرخی میزد
باتموم‌شدن حرفم
دستشو بلندکردکه چون انتظار همچین حرکتیو ازش داشتم
رو هوا قاپیدمش
باصورتی برافروخته اسممو لب زدکه بانفرت دستشو به عقب هل دادمو دستمو بلندکردمو تابه خودش بیاد
صورتش از ضرب دستم کج شد
عصبی پچ زدم
_دفعه ی دیگه دست نجستو روم بلندکنی،قلمش میکنم اشغال  عوضی

بدون اینکه منتظر واکنشش باشم یا بزارم حرفی بزنه به سمت در پاتندکردمو از خونه زدم بیرون
باهمون تیشرتو شلوارک توهوایی که سوزشش تا مغذو استخونمو میسوزوند،دویدم سمت پارکینگ
بادیدن ماشین خاموش ارکان
نفس راحتی کشیدم
با دو خودمو بهش رسوندم