رمان در تلاطم تاریکی1

(هشدار،اگه باخشونت مخالف هستین لطفا نخونید،رمان حاوی صحنه های دلخراش وصحنه های مثبت هجده هست،جنبه نداری نیا)
.....
مانند شیشه
شکستنـــــم آسان بـــود
ولی
دیگـــر به مــن دست نزن
این بار زخمی ات خواهم کرد
روزهایی هست
که آدمی در جستجوی تکیهگاهی
به خویش میرسد.
عاشقِ خودت باش
زندگی،
بارها و بارها
تو را با خودت روبه رو خواهد کرد...
......
~ملودی~
کلافه پشت سرش راه میرفتم
پشت سرهم نطق میکردواعصاب نداشتموبه فاک میداد
انگار قصد نداشت دست از خزعبلاتش بردارهه
_دخترم یه بار دیگه یاد آوری میکنم جایی که قرارهه بری بیمارستان بشدت خطرناکیه بازم میگم لزومی ندارهه بری اونجا میتونی همینجاادامه بدی،حالاکه دوره ی رزیدنتیتم تموم شدهه
نفس عمیقی کشیدم تا هرچی که لایقشه رو بارش نکنم
_دکتر من ازتصمیمی که گرفتم کاملا مطمعنم،کارمن اینجا تموم شده انتقالیم فردا انجام میشه،نمیخوام دمرفتن اوقات تلخی پیش بیاد
_احمدی جان من نمیگم نرو یامجبورت نمیکنم اینجابمونی،ماهمه دوست داریم ،از کارتم بشدت راضیم فقط میگم زود تصمیم نگیر
_شمااستاد منید ونظرتون کاملا برام محترمه اما من دوس دارم کارای بیشتری انجام بدم من اینجا فقط دارو تجویز میکنمو به بیمارا سرمیزنم درحالی که کارای دیگه ایم ازم برمیاد
*قادری با تحسین نگام کرد
_از اول میدونستم تو باتموم دانشجوهام فرق میکنی واسه همین اوردمت اینجا حالاکه انقد جدیی من دیگه حرفی ندارم
_خیلی ممنون از درکتون