رمان درتلاطم تاریکی132

دستاشو دورم حلقه کردو منوکشید رو تن خودش
اومدم از روش بلندشم که حلقه ی دستاشو دورم سفت ترکرد
بین لبام پچ زد
_کجا حالا حالاها کاردارم باهات
_ارکان...
ادامه ی حرفم باکشیده شدن لبم تودهنش،تونطفه خفه شد
اه ریزی بین لباش کشیدم که لب پایینیمو لیس عمیقی زدو محکم مکیدش
بی طاقت موهاشو چنگ زدمو لباشو به دهن گرفتم
اینبارمن بودم که بوسه رو شروع کردم
چنان باخشونتو لباشو میخوردم که فرصتی برای همراهی نداشت
درحالی که زبونشو مک میزدم
سینه هامو از عمد به سینه اش فشاردادم
نوک سفت شده ی سینه هام بدجور هوس دهن داغشو کرده بود
نفس که کم اوردم اروم عقب کشیدم
شاکی نگام کرد
_من هنوز سیرنشدم
ازپروییش خندم گرفت
نیم خیزشدم روش
بااین کارم سینه های جلوی صورتش قرارگرفت
نگاه گرسنه اش به ثانیه نکشید، رو سینه هام نشست
خودم بودم که سینه ی چپمو سمت دهنش هدایت کردم
خیره تو چشام زبونشو بیرون اوردو لیسی به نوکش زد
صدای اه بلندم با کشیده شدن هاله ی سینه ام تودهنش
یکی شد
دقیقا مثل بچه ها چشاشو بسته بودو سینه امو مک میزد
کوصم بی قرار نبض میزدو ابم کل شکم ارکانوخیس کرده بود
نامحسوس تپلم رو به سیس پکاش میکشیدم
لحظه ای مکث کرد
تابفهمم چیشدمنو توبغلش بلندکرد
هینی کشیدم که سینه امو ول کردو منو روتخت گذاشت
اومدم حرفی بزنم که صدای بمش توگوشم پیچید
_همینطوری بمون،فقط کمرتو بده تو و بیشتر قمبل کن
به قدری داغ بودم که کاری که گفته بودو انجام دادم
بااین کارم
باسن گردو بزرگم بالااومدو کوصم درمعرض دیدش قرارگرفت
کنارم روتخت نشست
بانشستن دستش رو لپ باسنم هیجان زده چشاموبستم
اینبار گرمی انگشتاشو لای شکاف باسنم حس کردم
اروم دور تادور سوراخمو نوازش کرد
دستش به قدری داغ بودکه میتونست به راحتی ذوبم کنه
انگشتاتش اینبار لای خط کوصم نشست
به نرمی خطشولمس کرد
اه عمیقی ناخداگاه ازدهنم بیرون پرید
که چاک کوصم روبادست بازکردو شصتشو لاش کشید
_اخخ..
_جونن..چقد خیسی لعنتی
_هومم..
انگشتاش با ریتم ارومی تو تپلم حرکت میکردو بخاطرخیسیم
صدای تحریک کننده ای به وجود اورده بود
نفس نفس زنون اسمشو صدازدم
که اینبار انگشتشو به سمت سوراخ کوصم هدایت کرد
یکم داخلش هل داد
که بابدبختی نالیدم
_پرده امو.. نزنی
_حواسم هس
به دنباله ی حرفش
دستاشو برداشت
اما به ثانیه نکشید چیزنرموخیسی جایگزین انگشتش شد
بافکربه اینکه اون چیز ممکن بود چی باشه
اب بیشتری ازم خارج شد
سرمو کج کردم
بادیدن صورتش درست لای پام اه غلیظی کشیدم
همزمان اونم زبونش رو بین کوصم کشید
اول خیلی ارومو تحریک کننده اینکارو کرد بعداما
تن تنو محکم جوری که حس میکردم قرارهه واقعا کل تپلم رو بخورهه،شروع به خوردن کرد
چنان عمیقو محکم لیس میزدکه دیگه صدای اهو ناله ام دست خودم نبود
لپ تپلم رو که تو دهنش کشید
نفس نفس زنون روتختیو چنگ زدم
_هیششش صدات درنیادد
_لعنتی بسه نخورشش
درحالی که هنوز دور سوراخمو لیس میزد خمارگفت
_نوچ دلم میخواد تا خود شب بخورمش این تپلت بدجور بهم مزه دادهه
باحرص کوصم رو به صورتش فشاردادم که نوک زبونشو هل داد تو سوراخم
_عاحح لعنتی الان میاد...اییی
هنوز حرفم کامل نشده بود که رها شدم
ابم بافشار خالی شد ،،ارکان اما هنوز زبونش رو همون قسمت تکون میداد تاکامل خالی شم
شرط میبستم کل صورتش ازابم خیس شده باشه
اومدم ازحالت قمبل دربیام که کمرم روچنگ رد
_کجامیری توله من هنو ابم نیومده
بی حال لب زدم
_میخوای چیکارکنی...
التش که لای پام قرارگرفت
قصدشو فهمیدم
یکم خودشو با ابمخیس کرد
دوبارهه داشتم تحریک میشدم که التشو به سمت سوراخ کونم هدایت کرد
با فکر به رابطه از عقب
چشام ازترس گرد شد
_ارکان ...من تاحالا نکردم...نمیتونم
_عادت میکنی
_چی...میگم من...
با فرو رفتن یهویی کیرش تو سوراخم جیغی از ته دل کشیدم
سریع دستشو رو دهنم گذاشت
_صدات درنیاد،الان همه رو بیدارمیکنی
از روی درد چشام پرازاشک شد
لعنتی هنوز نصف کیرشم نکرده بود تو
داشت جونم بالامیومد
یکم که گذشت کل کیرشو هل داد تومو
شروع به تلمبه زدن کرد
باهرضربه ای که میزد صدای تلپ تلپ برخورد کونم با شکمش تواتاق میپیچید
_اوفف خیلی داغه ،انقد داغو تنگه بزور جلوی خودمو گرفتم ابم خالی نکنم توش
بادرد اومی گفتم که بالاخرهه دستشو از رو دهنم برداشت
صدای هق زدنم انگار اونو به خودش اورد که بالحن ارومی گفت
_فداتشم الان تموم میشه
به دنباله ی حرفش محکمترو سریع تر ازقبل تلمبه زد
جوری تن تن کیرشو تو سوراخم عقب جلو میکردکه حس میکردم کونم دارهه از وسط نصف میشه
....
_ملودی دخترم
تقه ای به درخورد
وحشت زده به ارکانی که داشت تیشرتشو تنش میکرد نگاه کردم
لعنتی اون لباس داشت ولی من هنوز لخت بودم
ارکان بادیدنچشای گردم بی صداخندید که باحرص زیر لب فوشی بهش دادم
صدای زن دایی دوبارهه بلندشد
_ملودیی بازکن درو دختر مردم ازنگرانی
ارکان وقتی دیدهنوزخشکم زده
اومد نزدیکم
اروم لب زد
_جواب بده تا بگا نرفتیم
مثل خودش اروم اما باحرص گفتم
_چی چیو جواب بده،من بهش چی بگم عوضی
اخمی کرد
_بگو لباس تنت نیس داری لباس میپوشی
پوفی کشیدمو به سمت در رفتم
_جانم زن دایی
_کجایی تو ،مردم ازنگرانی درو بازکن
برگشتم سمت ارکان
که اشاره کرد میرهه توحموم
سری تکون دادم تازودتر قایم شه
خودمم ملافه رو پیچیدم دورمو دورو بازکردم
تادرو بازکردم زندایی با صورت نگران اومد تو
نگاه دقیقی بهم انداخت
_خوبی دخترم،چرا درو قفل کردی
_شرمنده رفته بودم حموم گفتم قفل کنم بهترباشه،یوقت کسی بی هوا نیادتو
لبخند دلنشینی زد
_قربون دختر قشنگم برم که انقد باحجبو حیاس،نگران نباش عزیزم ارکان من اونجور مردی نیس بدون اجازهه برهه اتاق کسی،بعدم غریبه نداریم که
تودلم پوزخند گنده ای به حرفای زندایی زدم
دلش خوش بودا
منو باحجبو حیا میدونست
ارکانو ....