رمان درتلاطم تاریکی46

fati.A fati.A fati.A · 9 ساعت پیش · خواندن 1 دقیقه

دو ماه بعد

نگاهمو به کاویانی دوختم
این پیشرفتو مدیون اون بودم
ارکان به لطف جلسه های گفتاردرمانی اون حالا میتونست کمو بیش حرف بزنه
باورم نمیشد اولین کلمه ای که گفت مامان بود
چقد اون لحظه ذوق کردم

درست مثل مادری که اولین بار صدای بچه اشو شنیده
این فرشته کوچولو از وقتی اومده بود توزندگیم دیگه اون ادم  سابق نبودم
کمتر توفکرمیرفتم کمتر به گذشته فکرمیکردم
تمها تمرکزم درمان ارکان بودو بس
چقد این مدت تلاش کردم تایکمم شده حالش بهترشه
حالا کم کم داشتم ثمره ی تلاشمو میدیدم

باصدای کاویانی ازفکرای بی سرو ته ام بیرون اومدم
 

_خانم احمدی

 

_بله

 

_کاری داشتین بامن

 

_عاا بله بله،میخواستم بدونم این جلسه های گفتاردرمانی تا چه زمانی قرارهه طول بکشه؟

 

 

_راستش زمان معینی ندارهه اما باتوجه به پیشرفتی که این مدت داشتیم باید بگم ارکان پسرقویه و دارهه تموم تلاششو میکنه هرچه زودتر به حرف بیاد،احتمالا تا دوماه دیگه تموم کلمه هاو جمله هارو بتونه تلفظ کنه،خودتونم میدونین چندسال حرف نزدن و اسیبای روحی که بهش وارد شده به همین راحتی ازیادش نمیرهه اما مااینجاییم تا کمکش کنیم،پس خیالتون راحت باشه