رمان درتلاطم تاریکی130

محکم تر ازقبل منو به خودش فشورد
بااین کار چیز سفتی به لختی باسنم برخورد کرد
لعنتی
اون دیگه چی بود
بااین فکرکه اون چیزسفت چی میتونه باشه گونه هام ازخجالت سرخ شدو بدنم ناخداگاه گرگرفت
اروم لب زدم
_ولم کن احمق الان یکی میاد تو
عضو سیخ شده اشو باضرب به باسنم کوبید
_نگا چ سیخ شده برات،بنظرت این حرفا توکله اش میرهه
باچشای گرد شده
اب دهنمو باصدا قورت دادم
شهوت موزیانه زیر دلم پیچید
بابدبختی نالیدم
_الان یکی میاد لعنتی،ولم کن
حلقه ی دستش دورم شل شد که با ارنج ضربه به پهلوش زدم که کامل دستاش ازدورم رهاشد
برگشتم یکی بزنم دهنش که بادیدنش توچندسانتی صورتمو چشای خمارش یادم رفت قراربود چیکارکنم
مات نگاش میکردم که تابفهمم چیشده موچ دستمو گرفتمو کشیدم سمت خودش
پرت شدم توبغلش
شوکه نگاش میکردم که خم شد روصورتمو لباش با ضرب رو لبام کوبیده شدو کل وجودم رو اتیش کشید
بابرخورد خیسی لباش رو لبام
ضربان قلبم به ثانیه نکشید بالارفتوازشدت هیجان کل تنم به لرزه دراومد
همونطورباچشای گردشده نگاش میکردم که چشاشو به ارومی بستو دستشو پشت گردنم هدایت کرد
لبم که داخل دهنش کشیده شد
از شوک دراومدم
چشام ناخداگاه بسته شد
بی اراده بوسه ی کوچیکی به لباش زدم
همراهیمو که حس کرد
وحشیانه شروع به خوردنو مک زدن لبام کرد
جوری تن تنو باعطش ازم لب میگرفت که حتی نمیتونستم همراهیش کنم
دست خودم نبود که دستام دور گردنش حلقه شدو مک محکمی ازلباش گرفتم
خدای من بی نظیربود طعمش
هنوزم طعم لباش همون بود
شیرینو ناب
اومی تودهنم گفتوزبونشو هل دادتو دهنم
همزمان لپ باسنمو از رو شورتک چنگ زد
خیس شدن بهشتمو به وضوح حس میکردم
مگه میشد توهمچین موقعیتی بودو تحریک نشد
زبونشو باولع مکیدمو اینبار خودم زبونمو بهش هدیه دادم که با اشتیاق ازش استقبال کردو لیس عمیقی بهش زد
صدای ملچو مولچ لب گرفتنمون کل اشپزخونه روپرکرده بود
جلو جلو اومدکه ناچار عقب عقب رفتم
لحظه ای لبامون ازهم جدا نمیشد
کمرم که به دیوار سرد اشپزخونه برخوردکرد
متوقف شدیم
نفس نفس زنون چشاموبازکردموسرمو عقب کشیدم که لباش بالبام کشیده شد
خمار نگام کرد
معلوم بود هنوز سیرنشده
شهوت به قدری بهم قلبه کرده بودکه عین خیالمم نبود اگه کسی سر میرسید
فاصله روپرکردو تن داغشو بهم چسبوندوباصدایی که از زور نیازو شهوت بم تراز حدمعمول شده بود پچ زد
_میزاری بخورمش
نفس نفس زنون لب زدم
_چیو
لباشو به گوشم چسبوند
_ممه هاتو
هیجان زده نالیدم
_یکی میبینه
دستشو به ارومی ازروکمرم برداشتو رو سینه ام گذاشت
با نشستن دست بزرگش رو سینه ام
نفس حبس شده امو بیرون دادم،باهمون تن صدا ادامه داد
_همه خوابن کسی نمیاد
دروغه اکه بگم دلم نمیخواست ،،داشتم لحظه شماری میکردم برای برخورد لباش با سینه هام
وقتی دید دو به شکم خودش دست به کارشد
تابمو باعجله بالاداد
بااینکار
سینه هام توقاب سوتین،نمایان شدن
بادیدنش
اب دهنشو به سختی قورت دادو خم شد سمت سینه هام
تابه خودم بیام
خیسیو داغی زبونش روخط سینه ام نشستو لیس عمیقی بهش زد
بهشتم بی تاب شروع به نبض زدن کرد
بی شک اگه یکم دیگه ادامه میداد،ابم میومد
دستشو جلو اوردو سینه هامو به نوبت از کاپ سوتین دراورد
داغی دستش رو سردی سینه هامو دوس داشتم
خیره توچشام باشهوت گفت
_مامانم میخواد بهم شیربده
اهی ازته دل کشیدم
لعنتی حتی حرفاشم باتموموجود حالمو خراب میکرد
زبونشو بیرون اوردو خیره توچشای خمارم
نوک صورتی سینه امو لیس عمیقی زد
اه بلند بعدیم از بین لبام بیرون پرید
فاک میخواست دیوونه ام کنه
چنگی به هردوتاشون زدو فشار محکمی بهشون داد
ناله ای کردم که وحشیانه نوکشو کامل داخل دهنش کردو عمیقو محکم مکیدش
باصدای کنترل شده ای اهو ناله میکردم
از شدت شهوتو لذت رو ابرا بودم
همزمان که داشت سینه هامو میخورد
توچشام نگاه میکردو گازشون میرفت
نمیدونم چقد به خوردن ادامه داد
زمانی به خودم اومدم که کل شورتم خیس شده بود
بیچاره وار نالیدم
_بسهه
لیس اخری به سینه هام زدو پایین رفت
_میخوام اصل کاریو بخورم،صدات درنیاد
باچشایی که بزور بازنگهشون داشته بودم نالیدم
_اینجا ؟!
دستشو از رو شکمم پایین فرستادوبهشتمو از رو شورتک محکم چنگ زد
اخی ازدهنم بیرون پریدکه گفت
_فاک چقد خیسی،زده بیرون ابت
_لعنتی دارم میمیرم
نیشخندی زد
_نمیدونستم انقد حشری
باحرص دستشو پس زدم
_بازیت گرفته عوضی
فاصله رو باهم به صفر رسوندو لباموبه دهن گرفت
لیسی بهش زد
_حال میکنم انقد حشری ،بریم اتاقم؟!
بیچاره وار سری تکون دادم که اروم لب زد
_برو اتاقم منم پشت سرت میام
سری تکون دادم
با قدم های سست درحالی که تابمو درست میکردم
به سمت پله ها رفتم
خداروشکر کسی توهال نبود
اومدم برم سمت اتاق ارکان که باصدای زندایی ازجا پریدم
_ملودی دخترم تونرفتی بخوابی
مثل کسایی که موچشونو حین دزدی گرفتن
ترسیده با قلبی که مثل گنجشک تن تن میزد
برگشتم سمتش
_عه زندایی توییی،ارع یعنی نه..یعنی..میخواستم برم الان
لبخندی به روم زد
_برو عزیزم توام خسته شدی
هول سری تکون دادم
_چشم
بدون حرف اضافه ای پاتند کردم سمت اتاقمو پریدم توش
گندش بزنن
چه بدموقع رسید
وجدانم نهیب زد
کوفت بگیری ملو هیچمعلومه چه مرگت شده
چه غلطی داری میکنی
پوف کلافه ای کشیدم
هوفف مثلا قراربود خیتش کنی این بود اذیت کردنت احمق
هنوز بدنم ازشدت گرما میسوخت
یهوچیشد
یعنی اگه زندایی نمیومد من با ارکان سکس کامل میکردم
سرمو به چپو راست تکون دادم
منی که تا به امروز اجازه نداده بودم کسی لمسم کنه حالا باکسی که ۷.۸سال ازش بزرگتربودم ،داشتم معاشقه میکردم
یعنی عشق تاثیر گذاشته روم
یادمه تنهاکسی که باهاش انقد ازخود بیخود میشدم سینابود
حالا ارکان جاشو پرکرده بود
ولی خب با سینام درحد لب گرفتنو مالیدن بودیم
حتی بااونم انقد پیش نرفتم
...
دوش سریعی گرفتمو بعدازخشک کردن موهام
تیشرت گشادی همراه لباس زیرام پوشیدمو زیر پتوم خزیدم
از بعداز ظهر ازاتاق بیرون نیومده بودم حتی شامم بعداز مطمعن شدن ازاینکه ارکان خونه نیست ،رفتم خوردم
واقعیتش روی نگاه کردن بهشو نداشتم
هنوز حرفی که زدو یادمه
اون بین حال خرابمون بهم گفت مامان
این یعنی هنوزم یادش بود خاطرات کوتاهمون
بعداز مدت ها برای اولین بار گفت مامان
حس عجیبی داشتم
نسبت به این کلمه
انگار واقعا دلم میخواست اینحوری صدام کنه اما درکنارش باهاش سک...
خسته از فکرای بی سرو ته چشامو بستمو خودم به خواب سپردم....
بین خوابو بیداری بودم که بهشتم بی اراده نبض گرفت
انگار که دلم میخواست یه چیز کلفتو داغی تو خودم فرو کنم
تا بلکه این نبض لعنتی اروم بگیره
اوم ریزی کشیدمودوبارهه به خواب رفتم
چیز نرمو داغی بین چاک کوصم کشیده میشد
حسشو دوس داشتم
بهشتم دوبارهه پرازخواستن شده بود
اینبارخیسی چیزی بین چاک کوصم کشیده میشد
اهی ناخواسته ازبین لبام بیرون پرید
پاهامو ازهم بازکردم که اون چیز خیسو داغ اینبار لای کوصم فرو رفت
اه لعنتی
تن تن کشیده میشد لاشومنو به مرز جنون میبرد
اهوناله ام بین خوابوبیداری بلندشده بود
اون چیز نرموخیس حالا سرعت گرفته بودو باتموم وجود لای کوصمو لیس میزد
گیج با تنی که ازشدت شهوت میسوخت چشامو بازکردمو
خمارو خوابالو ملافه رو پس زدم
بادیدن مردی که بین پاهام قرارگرفته بودوهمچنان محکمو عمیق لای کوصمو مک میزد
خواب از سرم پرید
ترسیده لب زدم
_تو..تو کی هستی دیگه
با شنیدن صدام سرشو بلندکرد
بادیدن ارکان که دور تادور لباش از ابم خیس شده بود
چیزی تودلم تکون خورد
با تعجبو شهوت پچ زدم
_چیکارداری میکنی
خماربوسی لای پام زدونیم خیزشد
تا بفهمم چیشده خوابید روم
_قراربود برات بخورم یادت رفته
اهی کشیدم
_اه... برو ارکان این درست نیست
دستشو لای پام هدایت کردو چنگی به کوص تپلم زد
_زبونت میگه برو ولی این یه تپلت یه چیز دیگه میگه
بیچاره وار نالیدم
_الان زندایی اینارو بیدارمیکنی
خودشو کامل کشیدروم
_بیدارنمیشن بزار کارمو کنم
لعنتی جوری حشری شده بودم که کلا مغذم خاموش شده بود
_باشه ولی...
هنوز حرفم تموم نشده بود که لباش رو لبام کوبیده شدو با عطش لبامو به کام گرفت
بی معطلی دستامو دور گردنش حلقه کردمو لباشو به کام گرفتم
جوری لب میگرفتیم که بی شک لبای هردمون زخمیو کبود شده بود
زبونشو اروم مک زدمو که لب پایینیمو لیس زد
همزمان دستشو زیر شکمم هدایت کردو
کوص لختمو محکم چنگ زد
ناله ی ارومم بین لباش خفه شد
بی اراده تپل خیسمو به دستش مالیدم
که فهمیدو جون کش داری زیر لب گفت
دقایق طولانی لب میگرفتیم که بالاخرهه نفس کم اوردم
اروم عقب کشیدم که باشهوت زبونشو بیرون اوردو لیسی ازلبام تازیر چونه ام زد
_اومم اه
_هیشش صدات درنیاد
خودمو همچنان به دستش می مالوندم که دست بردو تیشرتمو دراورد
حالا بدون هیچ پوششی زیرش بودم
وقتی دیدم قصد نداره لباساشو دربیارهه
خودم شروع به بازکردن دکمه های پیرنش کردم
خودشم شلوارو شورتشو دراورد
حالا هردو برهنه بدون هیچ پوششی کنارهم درازکشیده بودیم
خیره خیره نگاش میکردم که بوس کوتاهی به لبام زد
نفس نفس زنون نگاش کردم
حرکتی نکردکه اینبار من لباشو کوتاه بوسیدم
اومد لبامو دوبارهه ببوسه که خودمو کشیدم روش
شوکه نگام کردکه دستمو به سمت مردونگی سیخو کلفتش بردم
بانشستن دستم رو التش اهی ازته دل کشید
از دیدن اون حجم از کلفتیو درازیش هنگ کردم
ولی خب به قدری حشری بودم که لحظه ای به این چیزا فک نمیکردم
اروم التشو مالوندمو خودمو کشیدم روش
حالا الت بزرگش دقیقا زیرم بودو کوص لختو تپلم روش
هردو همزمان اهی کشیدیم که بی معطلی کیرشو هل دادم لای چاک کوصم
اه بلندم با ناله اش یکی شد
خودمو تن تن رو التش میکشیدم جوری که کیرش لای شکاف کوصم عقب جلو میشد
انقد خودمو مالوندم بهش که ابم همجاشو خیس کرده بود
ارکان که دید قصد ندارم دخول انجام بدم
سینه هامو محکم چنگ زدو با یه بوس سریع رو لبام
منو ازروخودش بلند کردو روتخت گذاشت
حالتمون جوری بودکه من پشتم بهش بودو اون ازپشت بغلم کرده بود
رونامو بهم فشاردادو کیرشو لای کوصم گذاشت
با حرکت تن تنش اهوناله ام باز بلندشد
تن تن پشت سرهم لا پایی میزد
دقایقی بعد چشام سیاهی رفتو کل وجودم لرزید
ابم بافشارخالی شد
همزمان اونم ارضا شدو هردو اروم گرفتیم.