رمان درتلاطم تاریکی137

fati.A fati.A fati.A · 6 ساعت پیش · خواندن 2 دقیقه

یکم نوتلا مالیدم رو نون،اومدم لقمه رو بزارم دهنم که نگاه سنگینیو روخودم حس کردم
سرمو که چرخوندم ببینم کیه با پرستو مواجه شدم
بادیدن چشای ریز شدهو نگاه مشکوکو خیره اش
خندم گرفت
ازوقتی بیدارشده بودم زل زده بود بهمو یه جورایی منو تحت نظر داشت
سری از روی تاسف تکون دادمو گازی به نون تستم زدم
همزمان صدای زندایی بلندشد
 

_وا پرستو صبونتو بخور دیگه چرا زل زدی به ملودی

 

پرستو همنطور خیره به من گفت
 

_مادر تو دخالت نکن،غداتو بخور😑

 

زندایی به من نگاه کرد، سرشو به معنای اینکه چیشده تکون دادکه جوری که پرستو نشنوهه لب زدم
 

_دیوونه شده ولش کن توصبونتو بخور ماه بانوجونم

 

زندایی کوتاه خندیدو مشغول شد
دایی داشت چاییشو میخورد
همزمان چرخید سمت ارکان که از وقتی پشت میز نشسته بود درحال ور رفتن باگوشیش بودو بااخم یه چیزایی تایپ میکرد

_ارکان پسرم دو دیقه از اون لامصب دل بکن،صبونتو بخور

 

ارکان سوالی نگاش کرد
 

_جانم بابا چیزی گفتی

 

دایی سری از روی تاسف تکون داد
 

_حواست کجاس،صبونتو بخور

 

ارکان گوشیو کنارگذاشت
 

_میخورم الان

 

_ببینم خبری از اون مردک نشد،چی بود اسمش قادر نادر؟!

ارکان خونسرد گفت
_قاسم طهماسب،نه خبری نیس هنوز توکماس

 

_پلیس چیزی نگفت


اینبارمن جواب دادم
_دایی یادت رفت دکترچی گفت،استرس مشغله ی کاری و امثال این چیزا برات ممنوعه

دایی اخمی کرد
_ای بابا یه سوال پرسیدیما

ارکان درحالی که از پشت میزبلندمیشد گفت
 

_بخاطر خودت میگه،ماهمه نگرانتیم بابا

دایی دیگه حرفی نزد
ارکان اشارهه کرد بلندشم
امروز قراربود بریم کرج
دنبال ردی از اون مردک
تنها چیزی که رو اون کارت نوشته بوداین بود(شرکت بهین سازه ال اس اف)
بایکم تحقیق متوجه شدیم این شرکت تو کرجه
حالا میخواستیم بریم ببینیم واقعا اون شخصی که ارکان راجبش گفت،همون مردهه اس یانه

همینکه از پشت میزبلندشدم
پرستو هم همزمان بامن بلندشد

چشامو برای پرستو گرد کردم
که روشو ازم برگردوندو روبه دایی که از همچیز بی خبر بود گفت
_باباجونم ماداریم میریم شمال،منم مرخصی رد کردم،تا برگردیم مراقب خودت باش

دایی با تعجب نگاه منو ارکان کرد
_کجا،چه بی خبر،ارکان،ملودی

ارکان بود که اول یه نگاه پراخم به پرستو انداخت بعد روبه دایی گفت
_واسه قرارداد جدیدشرکت، باید میرفتم لواسون،ملودیو پرستوام اصرارکردن باهام بیان