حالا با بالاتنه ی برهنه جلو روم وایستاده بود

شوکه سرمو به چپو راست تکون دادم

_نه نه تو...تو نمیتونی اینکارو‌کنی

 

نیشخندترسناکی زد

_انقد مطمعن حرف نزن عزیززززممممم

دستشو به سمت کمربندش بردو شروع به بازکردنش کرد

با نگاه ناباورو تنی که ازشدت ترس میلرزید

بهش خیره بودم

اون اما درحالی که کمربندرو تو دستش میپیچوند

با قدم های کوتاه به سمتم قدم برمیداشت

تن لرزونمو به سختی عقب کشیدم

با هرقدمی که اون جلو میومد

من یه قدم عقب میرفتم

این صحنه ها بدجور برام آشنا بود

 

_بابا توروخدا...غلط کردمم

 

_خفه شو صدات درنیادتخم سگ

 

ضربات محکم و دردناک کمربند

بود که رو تن کوچیکو لرزونم میشستو صدای هق هق ریزم بودکه تواتاق میپیچید

...

کمرم که به دیوار برخورد کرد

ازگذشته بیرون کشیده شدم

_ن...نزن

هنوز حرفم کامل نشده بود که سگک کمربند با بی رحمی تو بازوم فرود اومد

صدای جیغم با ضربه ی کمربندیکی شد

_هرچقد بیشتر جیغ بزنی همونقد بیشترمیشه تنبیهت

 

سوزش درد بازوم از یه طرف سوزش قلبم ازطرف دیگه ای

باعث شد بغضم باصدای بلندی بترکه

کمربند بالارفتو دوباره رو تن لرزونم نشست 

 

صدای جیغ بعدیم بلندتراز اولی بود

_

بهت گفتم لاللللل باششش

 

دوباره و دوبارهه

ضربات همچنان ادامه داشت

بین حال خرابم صدای کوبیده شدن درو جیغای پرستو زندایی رو میشنیدم که التماس میکردن درو بازکنیم

ارکان اما بی توجه به اونا باتموم بی رحمی کمربندشو رو نقطه به نقطه ی بدنم ،میکوبید

_ارکانننن بازکنننن درو باتوامممم

 

_ارکاننن کشتیششش لعنتی بازکن این دربی صاحابو

 

نمیدونستم کدوم صدای زنداییه کدوم صدای پرستو

امار ضربه های کمربندو جیغام ازدستم در رفته بود

حتی یادم نمیاد چقد زنداییو پرستو جیغو دادکردنو به درکوبیدن

زمانی که دیگه هیچ جونی تو تنم

نمونده بودوصدام به کل قطع شد

دست از زدن برداشت

عصبی کمربند رو گوشه ای پرت کرد

 

_فک نکن دست ازسرت برداشتم نه دارم برات هنوز،اونارو لال کنم میام باز

به دنباله ی حرفش به سمت در پاتندکرد

چشام ازفرت بی حالی رو

هم افتاد

جاری شدن خون از بدنمو به راحتی حس میکردم

چقد بدبخت بودم که حتی نمیتونستم چشامو بازنکن دارم

 

صدای چرخیدن کلید تودرو پشت بندش صدای داد ارکان رو شنیدم که گفت

 

_چیه چی میخوایین

 

پرستو بود که جیغ زد

 

_صدای جیغای ملو همجارو‌پرکرده داری چه غلطی میکنیی عوضی،هانن بکش کنار میخوام برم تو

 

ارکان اما عصبی گفت

 

_سرت تو کارخودت باشه پرستو نزار یه چی بگم بعدا پشیمون شم

 

زندایی بود که با گریه نالید

_ارکاننن چیکارکردی هان چه غلطی کردی پسر،مهمونیتوخراب کردی زدی پسر مردمو ناکارکردی الانم ملودیو اوردی تواتاق خدا می‌دونه چه بلایی سرش اوردی،بیا کنار بیا مادر بزار بریم تونصفه شبی شردرست نکن

 

ارکان هیستریک وارخندید

_من خراب کردم مننن،د اخه من بی ناموس گفتم من بی همچیز گفتم نمیخوام برام مهمونی بگیری نگفتم،من تر زدم تو همچی یا تو که خود سر  دخترجنده ی خواهرتو به ریشم بستی،به ارواح خاک مادرم یکیتون فقط یکیتون یه قدم بیاد جلو،داغمو رو دلتون میزارم

زندایی زد زیرگریه به قدری بلندکه من داغونم شنیدم صداشو

_ارکانن..پسرمم...توروخدا توروجون من نکن ولش کن...بابات اون پسره رو برده بیمارستان بیاد خونه ببینه چیکارکردی،سکته میکنه

 

_کارم باهاش تموم شه  هرقبرستونی که میخواد میتونه برهه

 

به دنباله ی حرفش اومد تو و درو محکم بست

صدای مجدد قفل شدن در

مث ناقوس مرگ

برام به صدا دراومد

صدای قدم هایی که بهم نزدیکو نزدیک ترمیشدن

باصدای بلندی

توسرم اکومیشد