پوکر فیس نگاش کردم که ابرویی با شیطنت بالا انداخت
_جون من انقد دپ نباش یه پارتیه کوچیکه دیگه یکی دونفرازهمکاران با منو تو پیمان

دستشو به عقب هل دادم
_خودتو نزن به اون راه،خودت میدونی من منظورم چیه

اهی ازته دل کشید
_ملویی خوشگلم نفسم عخشم

چینی ب دماغم دادم
_خیلی خب خر شدم حرفتوبزن

کوتاه خندید
_خودت میدونی گذشته ها گذشته کاریشم نمیشه کرد،ارکانم پشیمونه نمیگم ببخشش نه فقط وقتی اومد کاریش نداشته باش به قول خودت دوروز دیگه قرارهه برهه

از رو صندلی بلندشدمو جلوی اینه وایستادم
_خیلی خب فقط اگه بخواد بره رومخم اونوقت دیگه نمیتونی جلومو بگیری

اومد کنارمو یه بوس پر تف از لپم گرفت
_هاپوی خودمی

چپکی نگاش کردم که باخنده دورشدازم

نگاه اجمالی به خودم تو اینه انداختم
خوب شده بودم
ناخداگاه نگاهم به سمت شکمم کشیده شد
خداروشکر هنوز خیلی زودبود
وگرنه ننیدونستم برامدگیشو چجوری قلیم کنم
این راز حالا حالاها نباید فاش میشد
نه تا وقتی که ارکان از زندگیم بیرون نرفته

با صدا زدن بیبی از فکرو خیال بیرون اومدمو همراه هم از اتاق خارج شدیم
صدای اهنگ دلنشین (جونی) خواننده ی روسی
بینهایت قشنگ بود
ازپله ها پایین اومدم 
برخلاف گفته ی هانی،جمعیت زیادی اومده بودن
نگاهمو دور تا دور سالن گردوندم کسیو نمیشناختم
چون همشون دوستو اشناهای هانیو پیمان بودن
با اشاره ی هانی به سمتش رفتم
یه خانم سن بالا کنارش وایستاده بود 
با اومدن من هردو ساکت شدن
سلامی زیر لب دادم که هردو با محبت جوابمودادن
هانی روبه اون گفت
_رفیقم که از خواهر بیشتربهم نزدیکه ملودی جان

بعدرو به من گفت
_خانم پویان یکی از همکارامون

هردو دست دادیم
زیرلب گفتم
_خوشبختم
_منم عزیزم

سری تکون دادم

تقریبا نیم ساعتی از شروع مهمونی گذشته بود
گوشه ای نشسته بودمو بی حوصله به جمعیت حاضرنگاه میکردم که حس کردم کسی کنارم نشست
بی اینکه برگردم با حرص گفتم
_مردشورتوببرن هانی بااین مهمونیت یکم دیگه تموم نشه بلندمیشم میرم

_چه بی اعصاب

باشنیدن صداش تقریبا تو جام پریدم
با چشای گرد شده برگشتم سمتش که با پوزخند برازنده ام کرد
_چته مگه جن دیدی

به انی اخم مهمون صورتم شد
_صد رحمت به جن 

نفسی گرفتم
_میشه بگی دقیقا کنارمن چه غلطی میکنی

ابرویی بالاانداختو به نوشیدنیش اشاره کرد
_بنظرخودت

لبامو تو دهنم کشیدم
نباید عصبی میشدم
_خودتو نزن به اون راه ارکان،خودتم میدونی منظور من چیه

خیره به لبام لب زد
_نکن

اخمام با فهمیدن منظورش بیشتر ازقبل توهم رفت
سریع لبامو ول کردم
خواستم از جام بلندشم که وسط راه موچ دستمو گرفت
_کجااا

_دست لعنتیتو بکش عقب تا نشکوندمش

برعکس چیزی که گفتم عمل کرد
محکمتر ازقبل گرفتم
_بشین سرجات قرارنیست بخورمت که اینجوری گارد گرفتی

دستشو با حرص اشکاری به عقب هل دادم
_نشستن کنارت که هیچ حتی دلم نمیخواد ریختتو ببینم

بلندشدم ازجامو درحالی که گوشیمو از رو میز چنگ میزدم به سمت مخالفش پاتندکردم
لحظه ی اخر صداشو شنیدم
_ارع بدو بدو فرار کن یوقت ازکنارمن بودن نمیری

لحنش پر از تمسخربود ولی برام مهم نبود 
چی میگه یا چی فکرمیکنه
ارکان برا من تموم شده بود
ولی خب انگار قرارنبود اینو بفهمه

بارسیدن ب هانی بدون اینکه اجازه بدم حرفی بزنه 
توپیدم
_من دارم میرم یه ثانیه ی دیگه تواین خراب شده  نمیمونم ،بیبیو پیش خودت نگه دارفردا میام دنبالش

نگران گفت
_وا چت شد تو یهو رنگت چرا پریدع،کجااا بسلامتی


بی توجه بهش راهمو به سمت خروجی کج کردم
دنبالم میومد
_ملو باتوام چت شد یهو این وقت شب کجاا میری

برگشتم سمتش
عصبی لب زدم
_برخلاف خواسته ام تواین پارتی مسخره ات شرکت کردم ولی خب بیشتر ازاین نمیتونم تواین خراب شده بمونمو اون عوضیو تحمل کنم

_وا خب بگو چیشدع،ارکان اذیتت کرده؟
 

بدون اینکه جوابی بدم،بی توجه بهش 
سویچ ماشینمو از رو جاکفشی برداشتمو از ویلا زدم بیرون
به صدا زدنای پیمانو‌هانیم توجهی نکردم
سوارماشین شدمو باسرعت ازحیاط زدم بیرون
طولی نکشید که بغضم باصدای بلندی شکست
دست خودم نبود این همه زود رنج شدن
این همه عصبی بودن
کم بلا سرم نیومدع بود تواین چندسال
چقد دلم میخواست الان تواین اوضاع مادری داشتم که با محبت بغلم میکردو میگفت اروم باش چیزی نیس من کنارتم
ولی حیفو هزار حیف من تواین دنیای لعنتی حتی مادرمم نداشتم
صدای ویبره ی گوشیم رومخم بود
بی معطلی خاموشش کردمو گوشیو پرت کردم رو صندلی شاگرد 
بی هدف بی اونکه بفهمم کجا دارم میرم تو تاریکی خیابون 
به سمت ناکجا آباد میروندم
توفکرای بی سرو ته ام غرق بودم که با دیدن جنازه ی مردی وسط خیابون 
شوکه زدم رو ترمز
خدای من 
کم مونده بود زیرش کنم
نفس نفس زنون دستمو به قلبم گرفتم
اروم ازماشین پیاده شدم
جاده خلوت خلوت بودو پشه پرنمیزد
نگرانو ترسیده به سمت مرد بیهوش رفتم
خم شدم سمتش
_آقا آقا صدای منو میشنوید

تکونش دادم ولی تکون نمیخورد
نفس میکشید این کاملا مشهودبود
دستمو جلو بردمو برش گردوندم تا صورتو وضعیتشو چک کنم
برگشتنش هماناو بازکردن چشاش همانا
اومدم نفس راحتی بکشم که چرخی زدو بلندشد،تو یه حرکت سریع
چاقوی ضامن دارش جلو صورتم قرارگرفت
ازشدت ترس فقط تونستم جیغ بلندی بزنم
مرد اما با صورت کریهش لبخندترسناکی زد

_خفهههه،صدات دربیاد همینجا دخلتو میارم

ناخداگاه سرمو تکون دادم که گفت
_خوبه دخترعاقلی هستی

لرزون پرسیدم 
_چی میخوایی

_ماشینوگوشیتو

بالکنت گفتم
_باشه باشه همچیم توماشینه فقط تورخدا مدارکمو بده

_خفه بابا همینکه نمیکشمت برو خداتوشکرکن حالام بکش عقب نفله

بی اراده عقب رفتم که سریع به سمت ماشین پاتند کردو سوارماشین شد 
لحظه ی اخر
کیف مدارکمو از شیشه پرت کرد بیرونو باسرعت از کنارم رد شد

شاید همه ی اینا یک دقیقه نکشید
با رفتنش نفس حبس شدموبیرون فرستادم
زیردلم از استرس تیرمیکشید

_اروم باش اروم باش چیزی نیس

پشت سرهم نفس عمیق میکشیدم
یکم بهترشدم ولی همچنان قلبم تند میزد
کیفمو از روزمین برداشتم
پیچاره وار گوشه ی خیابون نشستم 
تف تواین شانس من
هوفف
صدای پارس سگ  تنها صدایی بود که به گوش میرسید
نگاهمو به سمت انتهای جاده دوختم
همزمان روشنایی چراغ ماشینیو دیدم که از دور به این سمت میومد
با سرعتی که از خودم سراغ نداشتم 
رفتم جلو
دستمو برا ماشینه بلندکردم
طولی نکشید که رسید
کنار پام زد رو ترمز
نور زیاد چراغا نمیزاشت صورت راننده رو ببینم
راننده پیاده شدو تونستم چهره اشوببینم


بادیدن شخصی که روبه روم قرار گرفت 
هم یه جورایی خوشحال شدم
هم عصبی

سوالیواخمالود نگاش کردم
 

_تواینجا چیکارمیکنی

 

درکمال تعجب، اخم بدی کرد
 

_شورشو دراوردی ملودی چته دردت چیه با من  مشکل داری چرا خودتو بگا میدی  نصفه شب تو خیابون چه غلطی میکنی دقیقا ،ماشینت کوو

_فکر نمیکنم به توربطی داشته باشه

 

ناباورو کلافه دستی به صورتش کشید
_خدایا خودت بهم صبربدع ملو نرو رومخم نصفه شبی 

 

_گفتم که به توربطی ندارع

 

کلافه نفسشوفوت کرد بیرون

_سوارشو 

چاره ای جز قبول کردن نداشتم
چرا که تحمل ارکان بهتر از ازدست دادن جونم بود 
بی حرف سوارماشین شدم

اونم پشت رل نشست 
دور زدو مسیر اومده رو برگشت
نمیدونم چند دیقه تو سکوت سپری شد
ولی خب میدونستم این سکوت ،ارامش قبل از طوفانه
توهمین فکرا بودم که صدای عصبیش توگوشم پیچید 
 

_باورم نمیشه خدایی  اگه دنبالت نمیومدم معلوم نبود 
چه بلایی سرخودت اورده بودی با خودسریات

ریلکس لب زدم
_این دیگه مشکل خودمه ناراحتی یه گوشه نگه دار پیاده میشم

چنان زد رو ترمز که اگه  صندلیو نمیگرفتم با سرمیرفتم توشیشه
ترسیده نکاش کردم

_چته روانی

 

هیستریک وار خندید
 

_ماشین کوفتیت کجاس ملو

 

نگاهمو ازش گرفتم 
ک دستش رو چونه ام نشستو صورتمو برگردوندسمت خودش
 

_منو نگا نکنه خفتت کردن

 

با لحن تندی دادزدم
 

_ارعععع  ارعععع خفتم کردن،ماشینو گوشیو همچیو دزدیدن ،خیالت راحت شدد حالا گمشو  کنار میخوام پیاده شم

دستشو به عقب هل دادم
دستم رفت سمت در که عصبی گفت
_اوکی برو خود دانی

بی توجه پیاده شدم که دادزد
_من کوصکش عالمم اگه دوباره بیام دنبال توی زبون نفهم

پوزخندی زدمو درومحکم کوبیدم که در کمال ناباوری باسرعت از بغلم رد شد
ماتو مبهوت به رفتنش خیره شدم
یعنی جدی جدی ولم کرد
چقد بیشعورهه این بشررر
من یه حرفی زدم 
اون چرا گوش کرد

با لبای اویزون شروع به راه رفتن کنار جاده کردم
هوف عجب غلطی کردما
مث خر توگل کیر کرده بودم
گوشیم نداشتم زنگ بزنم به کسی
توهمین فکرا بودم که 
ماشینی جلو روم ترمز زد
بادیدن ماشین ارکان
ابروهام بالاپرید ولی خب چیزی نگفتم
بی حرف به سمت ماشین رفتمو سوارشدم

اونم حرفی نزد
فقط به سمت ویلا روند
ناخداگاه از دیدن چهره ی اخمالودش خندم گرفت
یادمه گفت اگه دوباربیاد دنبالم کوصکش عالمه
لبامو بهم فشوردم تا مبادا خندمو ببینه که صدای حرصیش توگوشم پیچید
 

_راحت باش بخند جلوخودتو نگیر

همین حرفش کافی بود تا بزنم زیرخنده
باخنده نگاش کردم 
بادیدن نگاهم اخماش بازشدو تک خنده ای کرد
همزمان سری از روی تاسف تکون داد

با رسیدن جلو ویلا 


بی حرف پیاده شدم