رمان درتلاطم تاریکی45

_سلام پسرم خوبی
باذوق کودکانه ای نگام کردو سری تکون داد
_خوبه
مکثی کردموباکمی دقت به صورت ارومش ادامه دادم
_پسرم میخوام موهاتو کوتاه کنم اجازهه میدی
گیج نگام کرد
انگار زود رفته بودم سر اصل مطلب
بالبخند ارامش بخشی دستمو جلوش گرفتم
دیگه عادت کرده بود
میدونست این یعنی اینکه دستمو بگیرهه
دستشو تو دستم گذاشتو از رومبل بلندشد
به سمت اتاقش رفتم اونم دنبالم اومد
دستشو رها کردمو صندلی کنار تختو برداشتمو
گذاشتمش جلوی اینه
_بشین اینجا
اروم نشست رو صندلی
وسایل مد نظر اصلاح رو از قبل حاضر کرده بودم
قیچیو برداشتم نزدیکش شدم
سوالی با کمی ترس نگام کرد که توضیح دادم
_میخوام موهاتو کوتاه کنم،توکه دوس نداری شبیه دخترا شی
سرشو به چپو راست تکون داد
_خوبه پس بشین تا مامان موهاتو پسرونه بزنه
اروموبی حرف نشست
منم بادقت
شروع به کوتاه کردن موهاش کردم
اول موهای بلندرو زدم
بعد با ماشین ریش تراش
کل سرش رو تاس کردم
موهاش باید تقویت میشدو موهای جدید جایگزینش میشدن
قرصای تقویتی که بهش میدادم
هم برای رشد موهاش هم برای جون گرفتن بدنو قوای جنسیش خوب بود
کارم که تموم شد
راضی ازکارم عقب کشیدم
دیگه خبری ازاون همه مونبودوبجاش
چهره اش کاملا پسرونه شده بود
شبیه سربازای اماده ی اعظام شده بود
از جلو اینه عقب کشیدم تا بتونه خودشو ببینه
چشاش بادیدن خودش گردشد
باتعجب دستشو به سرش کشید
حالا که مویی درکارنبود، کله ی تاسش براش تازگی داشت
تواین یه هفته باهاش دسشویی رفتنو حموم کردن رو تمرین کرده بودم که دیگه خودم باهاش حموم یا دسشویی نمیرفتم
وکمی کارم راحت شده بود
درحموم رو براش بازکردم
_خب پسرم حالاوقتشه حموم کنی،منم اتاقتوتمیز کنم
سری تکون دادبا نگاه مرددی رفت توکه درحالی که درو میبستم گفتم
_من اینجام نترس،تا کارت تموم شه اینجامیمونم
صدایی که ازخودش دراورد
به این معنابودکه متوجه حرفم شده
.....
خدای من چقد دندون رو چهره تاثیر داشت
انگار نه انگاراین همون ارکانه
حالا گونه هاش پرترو دهنش زیبا دیده میشد
با لبخند بزرگی به پرستو چشم دوختم
_خدایی دمت گرم چه کردی،یه روزهه تمومش کردی،واقعا کارت حرف نداشت
پرستو برعکس من با صدای ارومی گفت
_قرارهه داداشم شه ها،کم چیزی نیس داداش پرستو بودن،داداشای من باید خوشگلوخوشتیپ باشن
_خیلی خب بابا حالا انگار قله ی اورست روفتح کرده
_پس چی فک کردی،بعداز معدن سخت ترین کار تودنیا دندون پذشکیه
خندمو به سختی کنترل کردم
_یادم نبود خانم دکتر،شرمنده
_دیگه تکرار نشه
بدون جواب دادن بهش به سمت ارکان که ازهمون دور نگاهشو بهم دوخته بود رفتم
_افرین پسرم،دیدی گفتم دردشو نمیفهمی،رفتیم خونه جایزه اتو میدم
لباش به لبخند بزرگی بازشد
بادیدن ردیف دندونای مرتبو سفیدش که شاهکار دست پرستو بود
کیف کردم
چقد خوب شده بود
زخماو کبودیای صورتشم خیلی بهترشده بود
ازمطب که بیرون اومدیم
درو براش بازکردمو کمکش کردم بشینه
خودمم پشت رل نشستم
اول از همه به سمت داروخونه رفتم
هم قرصایی که پرستو براش تجویز کرده رو بگیرم
هم قرصایی که پیمان واسه عفونت مثانه اش نسخه نوشته بودرو