رمان درتلاطم تاریکی8

گیج گفت
_چیو
_قراربود توضیحات لازم رو بهم بدی تا دکترخودش بیاد
_اها بله بله میگم خدمتتون
سمانه شروع به توضیح دادن کرد
حرفاش که تموم تشکری کردم
که اونم بی حرف بالبخندی بچگانه اش از اتاق خارج شد
شروع به بررسی پرونده های بیمارایی که به تازگی منتقل شده بودن، کردم
همیشه همین بود
اول کارهمیشه بهت رسیدگی به پرونده ها رو میسپارن
....
دکترفاضلی طبق انتظارم مرد سن بالاو جاافتاده ای بودکه بادیدنم گل از گلش شکفت
_خیلی خوش اومدین،تعریفتونو از دکتر قادری زیاد شنیده بودم
_ممنون،ایشون لطف دارن
_نفرمایین،از وجناتتون پیداس چقد تو کارتون خبره این،فقط نفهمیدم خانم زیبایی مثل شما اینجا چیکارمیکنه
اخمی کردم
اصلا ازش خوشم نیومد
مردتیکه هیز
ازهمون اول نگاهش رو تنو بدنم میچرخیدو حالمو بهم میزد
باانزجارجواب دادم
_علاقه دکتر،علاقه منو به اینجا کشوند،بنظرتون نباید از ادمی که به همچین جایی علاقه دارهه ترسید
متقابلااخم کرد
به روی خودش نیاوردکه زدم تو پرش
لبخند اجباری زد
_کارتون رو میتونین شروع کنین،اگر سوالی چیزی داشتین بنده درخدمتم اتاقم روبه روی اتاقتونه
_حتما مزاحم میشم
سری تکون دادو زود از جلو چشام غیب شد
پوزخندی زدم
احمق
دقایقی بعد همراه محمدی رزیدنت یک ساله ی اینجا به سمت اتاق مردی که به تازگی اینجابستریش کرده بودن،رفتیم
محمدی راجب مرد مورد نظر حرف میزدومن فقط سرتکون میدادم
_خانواده دارهه ولی حاضرنیستن ببیننش،انگار همزمان چند شوک بزرگو پشت سرگذاشته، اینجورکه تو پرونده اش نوشته شدهه ،موچ زنش روتوخونه درحال معاشقه بادومرد میگیرهه،شوک بعدی زمانی بهش وارد میشه که میفهمه یکی از اون مردا به دختر۱۲سالش تجاوز کردهه،شوک سومم فوت مادرش بودهه،همه ی اینا تو دوروز براش اتفاق میوافته
_اوکی،کافیه،باید معاینه اش کنیم
_بله دکتر
همراهش وارد اتاق مورد نظر شدیم
چیز جدیدی نبود
مرد رو به تخت بسته بودنو تقریبا بیهوش بود از صدقه سر ارامبخشایی که بهش زده بودن
زیر لب هزیون میگفت