رمان درتلاطم تاریکی136

fati.A fati.A fati.A · 17 ساعت پیش · خواندن 6 دقیقه

ارکان مشغول تماشای فیلم بود
بی حرف کنارش نشستم که به طرفم برگشت
یه نگاه دقیق بهم انداخت

_اووو کی میرهه این همه راهو،هلو بپر توجلو شدیا

 

تک خنده ی ارومی کردموخودمو مشغول فیلم دیدن نشون دادم که فاصلشو باهام کم کرد
 

_خانمی شماره بدم

 

باخنده برگشتم سمتش
مشتی به بازوش زدم
 

_برو عقبو انقد مسخره بازی درنیاربزار فیلممو ببینم

 

ادامو دراوردو باصدای نازک شده ای مثل دخترا گفت
_ایششش  بیشوررر اصلا قهرررممم

 

بزور خندمو کنترل کردم
 

_ارکان

 

_جونم

 

_فیلم

 

_اوکی دیگه چیزی نمیگم


نمیدونم چقد گذشته بود
ولی ما همچنان مشغول تماشای فیلم بودیم
داستان درباره ی دختری بود که عاشق معلم میانسالش شده بودو اتفاقای بینشون درسته سکس نداشت ولی خب  ادم رو داغ میکرد

نگاهم خیره به Tvبودکه حس کردم ارکان بهم نزدیک شد
حرکتی نکردم که نفسای داغشو کنار گوشم حس کردم
قلب بی جنبه ام به ثانیه نکشید،به تکاپو افتاد
 

موهامو اروم کنار زدو خم شد سمت گردنم
 

ناخداگاه به نفس نفس زدن افتاده بودم
 

لباش که رو گردنم نشست 
 

نفس حبس شدمو بیرون فرستادم

بعداز اون شب این اولین باربودانقد نزدیکم میشد
بوسه ی ریزی رو گردنم نشوند
که اروم نالیدم
 

_ارکان

 

_هیس فیلمو ببین

 

حرفی نزدم
که زبونشو اروم رو همون قسمت ازگردنم کشید
 

اهی که تواوج رهاشدن از دهنم بود رو به سختی کنترل کردم
دستشو جلو اوردو بند نیم تنه امو لمس کرد همینکه  گرفتش 
سریع دستمو رو دستش گذاشتم
 

باتعجب گفتم
 

_نمیبینی کجاییم،الانه یکی بیاد

 

اخمی کرد
 

_همش ضد حال بزن،اوکی کاری نمیکنم لاقل بزار سرمو بزارم رو پات اون که دیگه  میشه

 

_عب ندارع میتونی بزاری

 

نیشخندی زد و سرشو رو پام گذاشت
دقیق جوری سرشو رو رونام گذاشته بود که صورتش زیر سینه هام قرار میگرفت
ازشانس خوب یا بدم
نیم تنه ام یکم گشاد بودو اون به راحتی میتونست سینه هامو دید بزنه
خودمو زدم به اون راه
لاقل خوبه سوتین داشتم 
دوباره مشغول فیلم شدم
دقایق طولانی مشغول تماشابودم
قسمت صحنه دار فیلم بود
خیلی بد تحریک شده بودم
اصولا دیر تحریک میشدم ولی خب الان موقعیتم با بقیه ی روزا فرق داشت
هم فیلم ،فیلم تحریک کننده ای بود هم ارکان نزدیکم بود
نیم نگاهی سمتش انداختم
بادیدن چشای بسته اش
چیزی تودلم تکون خورد
چرا همیشه انقد مظلوم میخوابید
جوری که دلم میخواست سختومحکم بغلش کنم

خم شدم ملافه ای که کنارش رو کاناپه بود رو بردارم که سینه هام به صورتش مالیده شد
داغی بدنم باهمین لمس کوچیک، چندبرابر شد
 

اه ملودی بسه چقد بی جنبه بازی درمیاری 
 

بدبخت خوابیده تو به چی فکرمیکنی

 

ملافه رو روش کشیدم
همچنان سرش رو پام بود
لبای نیمه بازش بدجور وسوسه ام میکرد تا فکری که توسرم جولون میده رو عملی کنم
بایه نگاه دور تادور خونه و مطمعن شدن از اینکه کسی نیس
دستمو زیر نیم تنه ام هدایت کردمو سینه هامو از کاپ سوتین در اوردم
خم شدم سمت صورت ارکان غرق درخواب
دقیق مثل بچه ها خوابیده بود
یکی از سینه هامو تودستم گرفتمو به سمت دهنش هدایت کردم 
اروم نوکشو به لبای نیمه بازش مالیدم
از برخورد خیسیو نرمی لباش 
از لذت چشامو بستم
لعنتی کاش بچه ام بودو‌تا میتونستم بهش شیرمیدادم
بی طاقت بیشتر ازقبل خم شدم
اینبار نوک سینه امو قشنگ تودهنش هل دادم
خودمم سرشو به سینه ام چسبوندم
با خیس شدن نوکش
بهشتم شروع به نبض زدن کرد

اومدم اروم عقب بکشم که دهنش شروع به خوردنو مکیدن سینه ام کرد

اهی از بین لبام رها شدکه عمیقتر از قبل نوکشو لیس زد
خمار لب زدم 
 

_اومم بیداری

 

چشاشو باز کردو با شیطنت درحالی که زبونشو دور نوک‌ سینه ام میچرخوند گفت
_مگه میشه ممه اتو بزاری دهنم بتونم بخوابم

 

مث خودش پچ‌زدم
 

_دوس داشتم به پسرم شیر بدم،مشکلی داری

 

دستشو بلندکردو اون یکی سینه امومحکم چنگ زدوفشورد
 

باشهوت گفت
 

_اوفف منکه ازخدامه ،افرین به پسرت ممه بده

 

_عااحح بخورررش

 

نیم خیز شد
بااین کارش سینه هام رهاشدن
سوالی
مثل کسایی که توخماری موندن نگاش میکردم که نشست رو کاناپه و بازومو گرفتو منوکشید سمت خودش
تابفهمم چیشده،منونشوند رو‌پاشولباشو چسبوندبه لبام
اه بلندم باکشیده شدن لبام تو دهنش خفه شد
پاهام دوطرفش قرارگرفتو دستای اون دورم حلقه شد
با عطش شروع به خوردنو مکیدن لباش کردم
اون بدتر ازمن،باخشونت خاصی لبامو میخوردو لیس میزد

زبونش رو که تودهنم فرستاد
لیس عمیقی بهش زدم
درجواب لب بالاییمو خیس بوسیدو باسنمومحکم چنگ زد
بی قرار خودمو رو الت سیخ شده اش تکون میدادمو اون حریص لبامو میخوردو کونمو فشارمیداد
بی طاقت دستمو هدایت کردم سمت شکمش
اروم دستمو رسوندم به التش
بانشستن دستم روش اه مردونه اش بین لبام رهاشد
اومدم بمالمش که صدای پایی که به این سمت میومد متوقفم کرد
ارکان اما انگار نشنید چون همچنان داشت لبامو میبوسید
تااومدم عقب بکشم
صدای بهت زدهو شوکه ی پرستو توگوشم پیچید
_اینجا چخبرهه

ترسیده از حضور یهویی پرستو،سریع از ارکان فاصله گرفتم
ارکانم اندازه ی من شوکه شده بود
هردو به پرستویی که چندقدم بیشترباهامون فاصله نداشتو خیره خیره نگامون میکرد،چشم دوختیم
بانهایت سرعت از رو پای ارکان بلندشدم
نیم تنه ی کج شدمو لبای باد کرده ام گویای همچیزبود

پرستو سرشو به چپو راست تکون داد
 

_هیچ‌معلومه دارین چه غلطی میکنین 

 

چرخی دور خودش زد

_نه نه امکان ندارهه،شماها نه نمیشه همچین چیزی

 

باناراحتی جلورفتم 
 

_پرستو...من..من توضیح میدم

قدمی به عقب برداشت با خشم نگام کرد
 

_چیو‌توضیح میدی ملو،چیووو بابچه طرفی مگه،خودم همچیو دیدم لعنتی

 

_پرستوو

ارکان بود که جدی صداش زده بود
پرستو باهمون خشم برگشت سمت ارکان

_پرستو چی هان پرستو چی ،به توام میگن مرد،خجالت نکشیدی هان، واقعا با چه رویی بهش دست زدی،مگه همین تونبودی مامان صداش میزدی مگه توی عوضی نبودی چندماه تموم بااین اسم سراغشو ازمون می‌گرفتی

 

دستی به صورتش کشیدو باهمون لحن بد ادامه داد
 

_کی انقد لاشی شدی ارکان

 

باصدای بلند ارکان هردو از جاپریدیم
 

_ببند دهنتو وقتی از هیچی خبرنداری،کی گفته ملودی مامان منه،هوم کی گفته من گفتم ارع یه زمان میگفتم بچه بودم حالیم نبود اون کیه،ولی الان اونقدی حالیم هس که بدونم چیکارکنم چیکارنکنم

مکثی کرد
کلافه موهاشوچنگ زد
روبه پرستوکه همچنان طلبکارنگاش میکرد ادامه داد
 

_د اخه لامصب من کی لاشی بازی دراوردم که این بارهه دومم باشه،کی به ناموس کسی تجاوز کردم که همچین زری میزنی،ارع نمیگم کاری نکردم چرا تادلت بخواد کردم ،ولی  خود احمقتم شاهد بودی  تا کسی سمتم نمیومد تا ازم نمیخواستن انگشتمم بهشون نمیخورد،پس بدون اگه الان چیزی بین منو ملودیه به خواست جفتمونه


پرستو اومد حرفی بزنه که ارکان باقدم های بلند به سمت پله ها رفتو از جلوچشمون غیب شد

پرستو نگاه خسته و سوالیشو بهم دوخت که با خجالتی که کم از خودم سراغ داشتم لب زدم
 

_بعدا همچیو بهت میگم الان دیروقته،فقط لطفا فعلا به هیچکس چیزی نگو مخصوصا زندایی

 

اخمی کرد
 

_امیدوارم برای کاری که کردین دلیل قانع کننده و موجهی داشته باشی

 

پوف کلافه ای کشیدمو به سمت اتاقم راهمو کج کردم
دلیل
از چه دلیلی حرف میزد
دلیل از این محکمترکه مث سگ عاشقشم
هعی
 

چرا انقد بد برخورد کرد
یعنی رابطه ی منو ارکان تااین حد اشتباه بود؟!
هوفف
حالا خوبه پرستو بود اینقد واکنشش بد بود
خدامیدونه زندایی چه برخوردی کنه

 

 

این وسط تنها شانسی که اوردیم این بود قرصایی که داییو زندایی قبل خواب میخوردن

به قدری خوابشونو سنگین کرده بودکه صدای بلند ارکان رو نشنیدن

.‌‌....