بادرک منظورش گونه هام سرخ شد

اروم پچ زدم
 

_مثلا میخوای چیکارکنی

 

نیم خیزشدوتوجاش نشست
 

خیرهه توچشام درحالی که داشت فاصلشو باهام کم میکرد مثل خودم اروم جواب داد


_مثلا میتونم کیرمو‌تا دسته تو اون کوص تپلت فروکنمو اون پرده ی کوچولوتو بزنم تاباورت بشه با یه بچه طرف نیستی

 

چشام باتموم‌ شدن حرفاش تااخرگرد شد


ناباور خندیدم

بدن بیرجنبه ام مثل همیشه به حرفاش واکنش نشون دادوگر گرفت

ازطرفی ترس کوچیکی اودلم نشست

نکنه جدی جدی بخواد اینکارو کنه


اومدم بایه پرش از زیر دستش در برم

که
با یه خیز سریع منو بین بازوهاش قفل کردوتا به خودم بیام نشوندتم رو پاهاش
 

نفس نفس زنون 

لب زدم
 

_ار...ارکان... چیکارمیکنی‌‌... ولم کن بچه هابیدارن هنوزز

 

دستاشو دور کمرم حلقه کردو اروم منو رو پاش جابه جاکرد
جوری که دقیق رو الت سیخ شده اش نشستم
لعنتی
واقعا تحریک شده بودد
اب دهنمو با ترس قورت دادم

انگاری جدی جدی میخکاد حرفاشو عملی کنه
 

ترسو خجالتو شهوت همزمان به سمتم هجوم اوردن


نگاه ناباورمو که دید
پوزخندی به رنگوروی پریده ام زد
 

_نترس اروم پیش میرم،سعی میکنم زیاد دردت نیاد

 

نالون اسمشو صدا زدم که التشو ازروشلوار باحرص اشکاری به بهشتم فشارداد
 

_ببین توله هنوز کاری نکردم راست شده 

 

ترسوخجالت کم کم داشتن ازبین میرفتن

 شهوت بود که داشت به تموم‌ حسام غلبه میکرد

باچشایی که ازشدت بی خوابیو تحریک شدگی

خمارشده بودنگاش میکردم که یهو باصدای بلندخنده ی ارکان جاخوردم
 

گیجوسوالی  نگاش کردم

وا دیوونه شده بود

واسه چی می‌خندید 

 

 نگاهموکه دید، بریده بریده گفت
 

_وای خدا ملودی قیافت خیلی باحال بود،واقعا فک کردی می‌خوام پردتوبزنم ،چشاشوببینن...خخ

 

با تجزیه تحلیل حرفاش تموم وجودم پراز خشم شد
حرصی مشت محکمی به شونه اش کوبیدمو از روپاش بلندشدم
 

_خیلییی بیشوری عوضییی گمشواونور

 

درحالی که ازشدت خنده پهن مبل شده بود
شونه اشومالید
_ای..خیلییی دستت..سنگینه لامصب

پشتمو بهش کردمو به سمت  پله ها پاتندکردم که باهمون لحن ادامه داد
 

_ملودیی

 

عصبی بلندگفتم
 

_کوفتتت

بازم صدای خنده اشو شنیدم 

 

_میگم درت میخواد تعارف نکنا

 


واینستادم تا به چرتوپرتاش گوش کنم

 توجهیم نکردم
نه به صدا زدناش نه به خنده های مسخره اش
به سمت اتاق خودمو پرستو رفتم

داخل شدم
...