رمان درتلاطم تاریکی181
11 ساعت پیش · · خواندن 6 دقیقه با درد بدی ک تو سرم پیچید چشم بازکردم
دیدم تاربود
منگو گیج چندبار پلک زدم
اینجا کجابود؟!!
همجا تاریک بود ومیشه گفت هیچ چراغی روشن نبود
بوی نم و خاک ،توبینیم پیچید
چینی ب دماغم دادم
هیچ درکی از موقعیت فعلیم نداشتم
دقایق طولانی به اطراف خیره بودم
اما چیزی یادم نمیومد
تکونی خوردم که متوجه بسته بودن دستوپامو لباس عروس توی تنم شدم
مکثی کردم با یاداوری تموم اتفاقات چیزی تودلم فرو ریختو ترس بدی تودلم نشستوچشام تااخرین درجه گردشد
اخرین چیزایی ک یادم بود
این بود ک رفتم دسشویی
بعد اون زن
لعنتتتت
اون زن کی بوددد
چرا همچین کاری کرد
هه ملودی احمق
به قول هانی سرپیازییی یا ته پیاز
دهقان فداکارشدییی برا من
اخه به توچه کی چه گوهی میخوره
واییی خدا چرایک درصدم شک نکردم
هوففف
ارکان
کجابود
یعنی
تاالان نگرانم شده
هوفف الان چه فکری با خودش میکنه
بافکر به ارکان مثل ادمایی که ازخواب باشن
احمقانه شروع به دادزدن کردم
_کمکککککک کسی اینجاانیستتتت
کمککککک
_کمککککک
بعداز دقایق طولانی بالاخره دست برداشتم از جیغ زدن
بی فایده بود وقتی کسی تواین اتاق تاریکو نمور نبود
با یاداوری جنین دوماهم ،بغضم بی صداشکست
اگه بلایی سر بچم بیاد چی
خدایا من میمیرم
اینکاروباهام نکن لطفا
زیر لب خودمو لعنت میفرستادم که چرا لاقل به هیچکس راجب حاملگیم چیزی نگفتم
درست روزی که میخواستم بگم این بلاها سرم اومد
چرا این طالع شوم دست ازسرم برنمیداشت
چرا تا فکر میکردم زندگی روی خوششو بهم نشون داده
همچی خراب میشد
خدایااا تاوان کدوم گناهمو دارم پس میدم
چرا تموم نمیشه
قفسه ی سینه ام درد میکرد
فکر از دست دادن بچم یا ندیدن ارکان
داشت از پادرم میاورد
هرچقدم به خودم امید میدادم چیزی نمیشه بازم اروم نمیشدم
هراحمقیم بود میدونست یا قرارهه کشته بشه یا فروخته
اصلا کدوم بی ناموسی منو دزدیده بودد
هه
لابد فک کردن خیلی پولدارم
نمیدونستن من جز یه یه لگنو یه خونه چیز دیگه ای نداشتم
اهی از ته دل کشیدم
دقایق به سختی و درسکوت سپری میشد
میترسیدم نه بخاطر خودم بلکه بخاطر بچه ی بی گناهم
توزندگیم دوبار ترسیدم
یه بار از ازدست دادن ارکان
یه بارم از ازدست دادن بچم
خدایا خودت مراقب بچم باش
راسته که میگن ادما وقتی میترسن و کمک میخوان فقط یاد خدا میوافتن
بااین فکر قطره ی اشکی ازچشمم پایین چکید
خدایا همین یه بارو کمکم کن
نمیدونم چقد توهمون حالت سرخمیده و رقت انگیز بودم
چشام دیگه نایی برای بازموندن نداشت
کم کم پلکام روهم افتاد
داشتم تو عالم بی خبری فرومیرفتم که صدای چرخیدن کلید و صدای قیژ در بلندشد
سریع چشامو بازکردم
نور زیادی از بیرون تو صورتم افتاد
چشام ناخداگاه بسته شد
صدای قدم های شخصی که نزدیکم میشد و به وضوح میشنیدم
تایه جایی جلواومد
درحالی که چشامو بسختی بازمیکردم با طعنه گفتم
_اگه فک کردی با دزدین من پول خوبی به جیب میزنی باید بگم سخت در اشتباهی احمق جون،من هیچ پولی ندارم بهت بدم ،بدجور زدی به کاهدون
با باز کردن چشام
نگاهم رو صورت فرد مورد نظر ثابت موند
رفته رفته خشم و تمسخرجاشو به بهتو ناباوری داد
تویه کلام
ماتم برد
اون اینجا چیکارمیکرد
اصلا چرا منو دزدیده بود
بادیدن نگاه بهت زدم نیشخند کجی زد
_میبینم کهنطقت کور شد خانم دکترررر چیشد ساکت شدی،تاالان که خوب کری میخوندی
ناباور لب زدم
_سه..سهنددد
چشاشو به مسخره گرد کردو دستی برام زد
_نه خوشم اومد افرین دخترعمه خوب شناختی،دیگ کم کم داشتم ناامید میشدم ک مبادا منو از یادت برده باشی ،هه هرچی نباشه سرت بدجور گرم عشقو عاشقیه خخخخخ
باتموم شدن حرفش اخم بدی کردم
تازه داشت دوهزاریم میوافتاد این اسکلی ک جلومه سهنده و زده به سیم اخر
_توهیچ میفهمی چه غلطی کردیی؟؟ واسه چی منو اوردی اینجا اصلا کدوم عوضی دختر عمه ی خودشو میدزده به توام میگن مردد؟!!
بااین حرفم دیوانه وار خندید
_وای خدا منو نخندون ملودی،تو تو باور داری واقعا پسرداییتم هوممم؟؟
گیج نگاش کردم که برخلاف چندثانیه پیش
اخم بدی کرد
_مث اینکه یادت رفته همچیو،خب مشکلی نیس خودم یادت میندازم
خم شدم سمتم ک ناخداگاه صورتمو عقب کشیدم
با دیدن حرکتم ک خیلی غیر ارادی انجام داده بودم
پوزخندی زدو چونه امو چنگ زد
_منو ببین جندههه ادای تنگارو درنیار ک هیچ توکتم نمیره این حرکات مضحکت هرچی نباشه به هرکی از راه رسیده حال دادی
بااخم غریدم
_ببند دهنتو عوضی دست کثیفتم ازروم بردار
هرچند متعجب بودم از حرفاش ولی خب کینه ای که تو حرفاش بود
منو کم کم داشت از همچی اگاه میکرد
تو همین فکرا بودم که گفت
_هنوزم همونقد مغرورو بد دهنو رومخی،هه یادته چقد دنبالت بودم چقد بهت بها دادم هوم؟یادته چجوری باهام رفتارمیکردی بزار خودم بگم
بیشتر ازقبل روصورتم خم شد که ناخداگاه لرزیدم
_باهام مث سگ رفتار میکردی ملودی خلنم،یادته چقد تحقیرم میکردی،چقد باهام بدتا میکردیولی خب من هیچوقت گله ای نکردم،میدونی چرا ، چون مث سگ عاشقت بودم من خر با همچیت ساخته بودمم ملودیی حتی به خودم میقبلوندم ک تو با همه همینی ،ولی نبودی
همچنان با اخم نگاش میکردم که با دادی که توصورتم زد از جا پریدم
_فقطو فقط بامن اینجوری بودییی،با اون تخم سگ ک بلد نبود عنشوبشوره خیلی بهتر از من رفتار کردی هه
صورتمو به طرفی پرت کردو از رو زانوهاش بلند شد
_انقدی بهش بها دادی که تنتم دو دستی تقدیمش کردی
تنی که آروزی لمسش تودلم مونده بود رو
خیلی راحت به تاراج گذاشتی
اول تقدیم،عشق اولت کردی
بعدم با این پسره ی حرومی روهم ریختی
سهم من چی بود. از تو ملودی!؟
سهم من ازتو فقط نگاه بودوبس.
شوکه نگاش کردم
اون از کجا خبرداشت من با سینا یا با ارکان رابطه داشتم
_تو..تو ازکجا..
حرفمو با نیشخند ترسناکی کامل کرد
_از کجا میدونیم ارعع،خخخ تموم این چند سال سایه به سایه دنبالت بودم
اونقد نزدیکت بودم که از تخم حرومی که تو شکمته ام خبردارم،همونی که همه ازش بی خبرن
باتموم شدن حرفش
حس کردم نفسم قطع شد
خدای من اون اون از بچم خبرداشت
نگاه ترسیده اموکه دید
پوزخندش عمق گرفت
_برام مهم نیس توله ی کدومشون تو شکمته چون بزودی از شر اونم خلاص میشم
با تموم شدن حرفش
حس کردم روح از تنم جدا شد
کل تنم ب یکباره یخ زد
لرزون لب زدم
_چی ...چی ازجونمم میخوای
حرفی نزد که جنون وار با گریه جیغ زدم
_چی از جونم میخوای بی همچیززر
با لحن عجیبی پچ زد
_خودتو میخوام
باتموم شدن حرفش ناباور سرمو به چپو راست تکون دادم
_دیوونه شدیی تو فک نکنم انقد احمق باشی زنی که شوهرداره رو برا خودت نگه داری
هنوز حرفم تموم نشده بود که عربده زد
_ارععع دیونه شدممم دیوونه اممم کردیی از عشق توی جندههه دیونه شدم ،اونقدی که اون شوهر دیوثتم برام مهم نیس فک میکنی برام مهممه ارعع ملو؟!
ولوم صداشو پایین اورد
_اگه همچین فکری کردی پس باید بگم سخت دراشتباهی
مات نگاش کردم
که به سمت در راهشو کج کرد
لحظه ی اخر قبل از اینکه ازاتاق بیرون بره با لبخند عمیقی گفت
_ دوساعتی وقت داری با توله ات خدافظی کنی
به دنباله ی حرفش از اتاق خارج شدو درو محکم کوبید
نموند
تا جیغ بلندم از رو دردو بشنوه
نموند تا خوردشدنمو ببینه
نموند ببینه و لذت ببره
با دردی که تو قلبم پیچید
با صدای بلندی زدم زیر گریه
نه نه نه
اون اینکارو بامن نمیکرد
اون اونقد ظالم نبود
که قاتل بچه ی بدنیا نیومده ام بشه
سهند همچین ادمی نبود
صدایی ازدرونم با بی رحمی نهیب زد
خبری از اون سهند مهربون نیس
سهندی که دیدی فرقی با یه روانی ندارعو هرکاری ازش برمیاد
بااین فکر
سوزش قلبم بیشتر شد
ارکان کجایی که بچونو قراره ازم بگیرن
هق هقم تو اتاق سردو نمور میپیچیدو حالم رو بدتر از قبل میکرد